یادم رفته بود🥺
توجه این پست از وبلاگ یگانه بود، روزی که این پست رو دیدم همینجوری یهویی خوندمش و آهنگ هم از پشت داشت پلی میشد، خیلی خوب بود منم ظبطش کردم ولی نمیدونستم اواخرش گریم میگیره و خراب میشه! ولی اینقدر خوبه که دلم خواست براتون بزارمش ، خیلی دوستون دارم خیلی خیلی زیاد، قالب وبلاگ تموم بشه دیگه کامل هستم در مورد پست قبل 🥺 اسکل چیه ؟ فداتون شم من که جسارت نمیکنم فقط خواستم یه شوخی کوچولو کنم 🥺❤
وقتی دیدمت بدو بدو اومدم سمتت هنوز همون شکلی بودی هیچ تغییری نکرده بودی بهم خیره شدی و در نهایت سکوت بینمون رو شکستی و گفتی شما رو میشناسم ؟
اسمم رو بهت گفتم اما گفتی به جا نمیارم و به راهت ادامه دادی شاید اون مکالمه برای تو چند ثانیه بود ، چند ثانیه ی بی ارزشی که دیگه هیچوقت بهش فکر نکردی چند ثانیه ای که شاید ترجیح میدادی طورِ دیگه ای بگذرونیش اما من سالهاست که دارم اون چند ثانیه رو زندگی میکنم و بهش فکر میکنم
به اینکه واقعا فراموشم کردی یا ترجیحت این بود که فراموش کنی اما در نهایت میگم مگه فرقی داره....
بارها با خودم فکر کردم که شاید اگر اسمم چیزِ دیگه ای بود یا موهام رنگِ دیگه ای بودن یا هرچیزی به جز اینی که الان هستم بودم من رو بهتر به یاد میاوردی شاید همه چیز بهتر از چیزی که الان هست میشد ...
من سعی کردم که برای تو همه چیز باشم تا از هر حسِ بدی رها بشی
سعی کردم اون باد بهاری بشم که لابه لای موهات می پیچه یا اون چتری بشم که جلوی قطره های بارون رو میگیره یا اون پالتویی بشم که تو سرمای زمستان گرمت میکنه اما فراموش کرده بودم که هرچقدر هم راه طولانی باشه در پایان مسیری که داری طی میکنی خونه ی گرمی هست که از هر پالتو و چتری بی نیازت میکنه فراموش کرده بودم که فصل حضور منم یه روزی تموم میشه و این زمستون تابستون میشه یادم رفته بود که این هوای بارونی آفتابی میشه یادم رفته بود که این پالتوی بزرگ و گرم یه زمانی برای جثه ی بزرگت کوچیک میشه
یادم رفته بود ....
یادم رفته بود که حضور من در زندگیت فقط یه مرحله از هزاران مرحله ای بود که باید میگذروندی
یادم رفته بود....
همه چیز رو یادم رفته بود مثل تو که اسمِ من رو یادت رفته بود
یادم رفته بود....
خیلی آدم فراموشکاریم نه؟!5 شنبه مرداد 1402 .... یادم رفته بود....