حال و آینده؟
هیچ وقت نتوانستم درک کنم، حال چیست؟ این که میگویند در حال زندگی کن برایِ من نمیتواند قابل درک باشد، تنها میدانم که بازه ای از زمان است که بسیار کوچک است، حتی از نانو ثانیه هم کوچکتر، چیزی که حتی با زوم بی نهایت هم از روی محور زمان برایم غیر قابل دیدن است!
درک من از زمان ناچیز هست، هیچ وقت نتوانستم زمان را درک کنم، فقط میدانم میگذرد! بارها میگویند، در حال زندگی کن، حال کجاست؟ چه زمانی حال است؟ اینجا؟ اونجا؟ حتی زمانی که تک تک حروف این مطلب را مینویسم هم حال را نمیبینم! همه چیز پس از فشردن دکمه های کیبوردم به گذشته میپیوندند!
حال حتی از یک نقطه هم کوچک تر هست، چطور در حال زندگی میکنند؟ فکر میکنم من همواره در لبه آینده زندگی میکنم، آینده و گذشته برای من قابل درک است، اما حال نه!
مدتیست که در مورد زمان می اندیشم!
البته منظورم از زمان ساعت نیست، چرا که کشیدن زمان ساعت به عقب هم در لبه رسیدن به آینده و حتی خود آینده رخ می دهد! منظورم از زمان همان گراز وحشیست که بدون توجه به چیزی مستقیما حرکت میکند، میرود میرود....
از آنجایی که زمان حال را نمیفهمم، به فکر انرژی افتاده ام، به همین خاطر است که به دنبال مدیریت انرژی خود هستم، تا مدیریت زمان، اصلا نمیفهمم چطوری میشود چیزی را که هیچ از آن نمیفهمیم مدیریت کرد؟
من میدانم که اگر غذا نخورم انرژی ای ندارم و کم کم انرژی ام به صفر میرسد، اما نمیدانم چطور میشود زمانم را به صفر رساند! حتی پس از مرگ هم زمان برای من نمی ایستد ، گذر زمان من را متلاشی میکند، من در لوله ی گوارش بسیاری از موجودات تجزیه میشوم، و به صورت گاز، مایع، جامد و هر کوفت و زهر مار دیگری وارد چرخه حیات میشوم!
پس چه زمانی این در لبه ی آینده بودن برایم ایستا میشود؟
هیچ وقت هیچ وقت، فرمانده ی تن فریاد میزند!
....
زمان حال برای من تعریف نشده ! حالی وجود ندارد همه اش یا آینده ست یا گذشته! ما هر دم در حال زندگی در لبه ی آینده هستیم!
و این در لبه ی آینده بودن اینقدر کوچک است که به هیچ وجه نمیشود از آن لذت برد😐 یعنی چه حال اصلا!