امیدمان تنها بود تا رویایمان پر بکشد!
مدتی است که آرزو کشته شده است !
و امید تنهای تنها و با بال و دلی زخمی به خانه می آید و دل خوش میکند و مینشیند ! (کلیک)
به غیر از امید در سر رویایی دارم که امیدم به همان رویا دل خوش کرده است !
تلاش میکنم ، تلاش میکنم تا پیوندی میان این دو ایجاد کنم بلکه حالم بهتر شود !
خبری می آید و میخوانم که امید و رویا هم از این سرزمین پر کشیدند و رفتند! (کلیک)
حال چه میشود؟ چه به سرمان می آید ؟ چه کسی از نو برایمان کلاغ ها را سپید میکند؟ (کلیک)
خیلیی قشنگ بود
یادمه کلاس ششم که بودم برای سالگرد اومدن امید و آرزو به ایران*اون موقع آرزو هنوز پیشمون بود(':* یه جشن گرفته بودن بعد از طرف مدرسه من و چهار پنج نفر دیگه رو برده بودن اون جشنه
اونجا یه پیرزن فنلاندی بود اسمش هلن بود که از امید مراقبت میکنه
هر جا امید میره اونم باهاش میره
خیلیم مهربون بودTTTTTT
اون موقع باهاش انگلیسی صحبت کردم و واقعا حس خوبی بود
نمیدونم اون خانم هنوز زندهست که از امید و رویا مراقبت کنه یا نه ولی خب امیدورم تا مدت ها امید و آرزو بتونن بیان و برن