در تلاقی شاید و باید حتی من بودن هم عالمی دارد، نصیحت میکنی؟ سن کجا بود
- شاید امروز، شاید دیروز!
+ چرا فردا نه؟
- فردایی برای من وجود ندارد، همه اش یا دیروز است یا امروز.
+ پریروز چ
- پریروز را خاطرم نیست؛انقدر از این شاید ها گفته ام که شاید امروز هم شایدی باشد که احتمالش از شاید قبل کمی بیشتر ارزوی محالم را محال تر کند
+ خرجش میکنی؟
- شاید را ؟
+ بله
- نمیدانم
+ چه میدانی
- مشکلم را
+ حلش کن
- نمیدانم چطور
+ مگر میشود
- بله
+ پس شاید بشود درستَش کَر...
- نه از هر چه آید متنفرم
+ آید؟ چیزی نیامده است
- باید،بیاید، نمی آید... شاید، می آید نمیدانم همۀ این ها
+ این همه "آید" بگویی که و بخواهی به متنفر باشی ک چ
- تو چه میدانی از شاید هایی که هیچ به قطع نمیرسند؟ تو چه میدانی از باید هایی که هیچ نمیشوند؟ تو چه میـ..
+ من ۳۰ سال از تو بزرگترم
- تو بگو ۷۰ سال خب که چ؟
+ تجربه ام بیشتر است
- ها، سوالی دارم، یک ماهیگیر ۱۵ ساله بهتر ماهی میگیرد یا یک تازه کار ۴۵ ساله
+ خب...خب تو که ماهیگیر نیستی
- ولی تو در تجربۀ من از زندگی تازه کاری. تو حتی در من بودن هم تجربه ای نداری، تو ..
+ باشد، باشد
نوشته : فَرِهان 4:45 صبح جمعه روز ۱۵ دی ، #یهویی#انتشار
عکسش هم کار خودمه، فقط یه توضیح کوتاه در مورد عکسش هر دو فرد دارن یه منظره رو میبینن، یه پاییز در یک زمان به یک طرف فقط فرقش اینه که یکی توی خونه هست و دیگری بیرون، شرایط ها فرق میکنه، حتی اگر مقصد یکی باشه، پس من بودن هم خودش عالمی داره!
-فرهانی خوتون
.
.
.
عکسش خیلی قشنگه و مفهومی هم که داره میرسونه قشنگ تر :)))