آهای فروشنده.. تجربه گرمی چند؟ عیارش خوبه؟
1) به هیچ وجه اگر آدم پر انرژی ای مثل من هستید و دوست دارید کارا پیش بره، وارد گروه های کم انرژی ، آدمای خسته و نامنظم نشید!
2) اگر آدما براتون مهم هستن، اگر زمانتون براتون مهمه وارد گروه هایی نشید که زمان براشون مهم نیست!
3) توی محیط هایی مثل کتابخونه، دوست پیدا نکنید، چون شما رو از ادامه کار باز میدارن!
4) به هیچ وجه اگر توی کاری مهارت دارید، و دوست دارید کارای بزرگ کنید، با کسی همگروه نشید، چون چند تا اتفاق میوفته :
- یک اینکه میگن ما باهات هستیم و میریم جلو، ولی در واقع نمیان! و همه چیز رو میندازن گردن شما، تقریبا شما باید تمام کار ها رو کنید .
- نمیان ولی تو رو از کارت منصرف میکنن! الکی میگن حالا که چی؟ مثلا الان این کجا کاربرد داره؟ هست بابا هست! نیازی نیست همچین چیزی خیلی ها زدن اینو در حالی که اصلا نیست! اونا فقط چون خودشون نیستن دروغ میگن تا شما انجامش ندید
- تا زمانی که بهت نیاز دارن دلشون برات تنگ میشه! اینو یادتون باشه آدما از گرگ هم بدترن، خیلی کم آدم خوبی پیدا میکنی که بهتون فکر کنه، حتی توی روابط هم اگر نیاز های عاطفی و جنسی نباشه کسی کسی رو دوست نداره! این یه حقیقته حتی اگر اسکشوال هم باشی باز نیاز های عاطفی داری! اگر نباشه، پس نیازی نیست با اون باشی
- آدما حتی آب رو هم بیخیال میشن، اگر بهش نیاز نداشتن هیچ تمدنی کنار یه مایع روانه خیس کننده منزجر کننده ساخته نمیشد ، آخه واسه چی بمونه و ساخته بشه؟
5) اونی که فکر میکنید از همه بهتون نزدیک تره در واقع نیازهاش بیشتره یا بودن شما رو جوری میبینه که خب میگه هی تمام نیاز هام توی بودن این فرده!
6) اگر آدم خوش ایده ای هستید، ایده هاتون رو تا زمانی کودک شدن ادامه بدید یعنی اول استارتش رو خودتون بزنید، تا الان بار ها میخواستم با بقیه کار کنم، آخه چرا؟ چرا باید این کار رو میکردم، چون حس میکردم تنهایی توی انجام دادن کار ها زیاد جالب نیست و بزار یه خفن دیگم باشه ولی مهم نیست، چون ادم ها با شما نمیان، از این به بعد تمام ایده ها رو خودم تکی میبرم جلو! اینجوری بهتره، و وقتی که اون ایده کودک شد، و از دوران نوزادی در اومد اون موقع هست که مردم نیازهاشون رو درون اون ایده میبینن و میان و میگن : هی میشه ما هم توی رسوندن این ایده به کمال کمک کنیم! اون موقع هست که میفهمی من چی میگم!
آدما برای با تو بودن
برای ناز کردنت
برای بوسیدنت
بغل کردنت
پیشت بودن
همکار بودن
نگران بودن
دوست داشتن
و هر چیز دیگه ای دنبال هدفن
هیچ کس بدون هدفی دوست نداره!
البته هدف داشت بد نیست ولی عشق محسوب نمیشه!
چون عشق چیزیه که ندونی واقعا چرا یکی رو دوست داری
چرا میخوای توی یه کاری باشی
من واقعا نمیدونم چه مرگمه که میخوام دانشمند بشم
نه گرفتن نوبل یا فیلدز هدفمه و نه خفن بودنه همینطوری نه این که مردم بعد از مرگم از دهنم حرفای خودشون رو بزنن
من حتی میدونم که دانشمندا پولدار نیستن
به همین خاطر دارم خلبان میشم که احیانن اگر از دانشمندی پول در نیاوردم خب از اون بتونم
و خب میگم هدفی ندارم ولی دوستش دارم
دلم میخواد همه چیز رو بفهمم!
فکتِ دردناکیه، تا مدت ها سعی میکردم کتمانش کنم ولی بعد از یه مدت فهمیدم فقط باید بپذیریم که زندگیِ ما وقتی وارد اجتماع میشیم هرچقدرم مهم و هیجان انگیز واسه دیگران بی اهمیته..اونا فقط یا ازت کمک میگیرن که به هدفشون برسن یا رهات میکنن..که من گاها میگم حتی اولی از دومی بدتره! اینکه پلی برای موفق بودن دیگران باشی اما خودت بعد از رد شدن دیگران شکسته شی خیلی فاجعه ست :(( ترجیح میدم تنهایی رو تحمل کنم تا نابودی.